موسیقی ما – درست است که از اولین نوازندههای حرفهای گیتار الکتریک در موسیقی پس از انقلاب است، یا یکی از چهرههایی که اوایل دهه هفتاد با زندهیاد «افشین یداللهی» همکاری کرده و ترانهای از او را در تیتراژ یک سریال خوانده، اما هیچگاه ادعایی روی تصاحب عنوان اولین بودن ندارد؛ چراکه اصولاً کاراکترش آرام و بیحاشیه است.
پس از سالها همکاری با خوانندگان مطرح در مقام نوازنده و آهنگساز و تنظیمکننده، حالا چند سالی میشود که دغدغه اصلی و اینبار مستمر امید حجت، فعالیت جدی در عرصه خوانندگی است. اتفاقی که اگر از همان دهه هفتاد پیگیرش میشد، شاید الان حیطه کاریاش کلاً متفاوت بود و وجه خوانندگی او شهرت بیشتری داشت. امید حجت پیش از نوروز 96، آلبوم «My name is Love» را به زبان انگلیسی- فارسی منتشر کرد. اثری که قرار است سبک و سیاقش ادامه داشته باشد و این موزیسین قصد دارد در همکاری با سازمان ملل و یونسکو چند قطعه بینالمللی دیگر را هم تولید کند.
در یکی از روزهایی که امید حجت مشغول تولید قطعات جدید و همچنین مدیریت مرکز هنری جدیدش در باشگاه انقلاب بود، با او به گفتوگو نشستیم و درباره همه سالهای فعالیتش گپ زدیم. برنده تندیس طلایی بهترین نوازنده از دومین جشن سالانه «موسیقی ما» در این گفتوگو نکات جالبی درباره همکاری با خوانندههای مختلف، اوضاع این روزهای موسیقی و همچنین اهدافش برای آینده عنوان کرد.
* شما سالها است که در حوزه موسیقی فعالیت میکنید و فکر میکنم جزء اولین کسانی بودید که بعد از انقلاب نامتان به عنوان نوازنده گیتار الکتریک در اجراها و آلبومهای موسیقی ثبت شد. آشناییتان با موسیقی چطور شکل گرفت؟
من در خانوادهای به دنیا آمدهام که شدیداً به شعر و موسیقی گرایش داشت. مثلاً زندهیاد استاد جلیل شهناز، از اقوام نزدیکم بود. پدر خودم هم خواننده بسیار خوبی است که دوست نداشت شغلش خوانندگی باشد و به پزشکی علاقه داشت. او اگر در حوزه موسیقی فعالیت میکرد، مطمئنم که یکی از بهترین صداهای کشور بود. این ریشه از ابتدا در من وجود داشت و همیشه صدای موسیقی خوبِ اصیل ایرانی در خانوادهام شنیده میشد تا اینکه با شخصی آشنا شدم که نوازنده بسیار خوب گیتار بود و به این ساز گرایش پیدا کردم. موسیقیهای اولد سانگ اجرا میکرد و کلاس کاری او روی من تأثیر زیادی گذاشت. به یاد دارم که از کودکی با لهجه بدی «لاو استوری» میخواندم. اما علاقه من یکباره از موسیقی سنتی به موسیقی پاپ سنگین و ملایم تغییر پیدا کرد. تا اینکه یک شوی راک دیدم و گیتار الکتریک آن، مغزم را متحول کرد.
* چند سالتان بود؟
حدوداً شانزده ساله بودم. آن زمان در خانه یک ارگ دو طبقه داشتیم که کار با آن هم خیلی سخت بود و با اینکه هیچگاه استادی نداشتم، سعی میکردم با آن بنوازم. در آن سن و سال، انرژی گیتار الکتریک من را متحول کرد و خیلی با من سازگار شد. یکباره طوفان ذهنی من شروع شد و دنبال یادگیری این ساز رفتم. به شکل اتفاقی در یک ساندویچی در شهرک چشمه داشتم درباره گیتار حرف میزدم که مدیر آنجا گفت پس خوب است فرهاد مجذوب را ببینی.
منظورش استاد فرهاد مجذوب است که هر چه بلدم از لطف او است. فرهاد خان را که دیدم متحول شدم. دو، سه روز من و ایمان (برادرم) به فکر فرو رفتیم چون تازه فهمیده بودیم که گیتار زدن یعنی چه. مانده بودم پس این چیزهایی که ما میزدیم چه بودند؟! او دریایی را به روی من باز کرد که هنوز که هنوز است ته آن را ندیدهام و اصلاً دیدنی نیست و ای کاش یک روز برایش بزرگداشتی در خور شأنش گرفته شود. انسان دانشمندی بود. به هر حال گذرم به او افتاد و تفکر و نوع نوازندگیام کاملاً تغییر کرد. در کنار گیتار، خواندن را با پدر پیش میبردم اما پدر همیشه دوست داشت مهندسی را پیش ببرم و موسیقی سرگرمیام باشد که نشد (میخندد).
در همین میان، دانشگاه قبول شدم و به زاهدان رفتم که آنجا نقطه تأثیرگذار بعدی در زندگیام بود. تأثیر کویر و تنهایی و درونگرایی باعث شد فصل جدیدی از زندگی من آغاز شود. یکمقدار دانش فنی روی گیتار داشتم و آنجا روی فکر و اندیشهام تأثیر گذاشت. در واقع کویر و پنج سال درس خواندن در آنجا و حس مهماننوازی مردم سیستان و بلوچستان، اندیشهای را در من شکل داد که برای مثال قطعه 3 آلبومم با نام «یاد باد» را سال 66 در دانشگاه نتنویسی کردم و امسال آن را منتشر کردم. حالا شما ببینید که چه مسیری را طی کرده است.
* گفتید در خانه کیبورد دو طبقه داشتید. این اولین سازی بود که با آن روبهرو شدید؟
نه. ویولون پدرم بود ولی آنقدر ساز سختی است که هیچ وقت نتوانستم یک خط هم با آن بنوازم. اصلاً به همین دلیل هم من را سمت خود نمیکشاند؛ اما همیشه افسوس میخوردم که چرا نمیتوانم با آن بنوازم. خلاصه که گیتار الکتریک، آن شور جوانیِ من را پاسخ داد اما خیلی درگیر موسیقی راک نشدم. کلاً به تک ژانری اعتقاد ندارم و احساس میکنم یک موزیسین میتواند در سبکهای مختلف از خود اثر به جا بگذارد.
وقتی به زاهدان رفتم، موسیقی تقریباً آنجا ممنوع بود. اما آنقدر پیگیر شدم که بالأخره اجازه دادند یک انباری را تبدیل به محلی برای ساختن سرود کنیم. کمکم آنجا اتفاقات بزرگی افتاد و شهر رنگ دیگری گرفت. نه اینکه من کاری کرده باشم، منظورم این است که آنقدر پیگیر بودم که حتی در خانه ارشاد زاهدان سرود ساختم و انجمن اسلامی به من اجازه داد برای اولینبار در دانشگاه سیستان و بلوچستان، در روز فارغالتحصیلی گیتار بزنم.
* فکر میکنم این اتفاق باید مربوط به اوایل دهه هفتاد باشد.
بله، سال 1371 بود. اولین کنسرت جدیام هم همان سالها برای مراسم خیریهای در مدرسه ایتالیاییها در تهران بود که پول زیادی برای جزامیهای مشهد و تبریز جمع کردیم.
* در آن کنسرت قطعات کاور اجرا میکردید؟
بله. هنوز اندیشه ساخت را زیاد جدی نگرفته بودم. دانشگاه که تمام شد و به تهران برگشتم، موسیقی خیلی جدیتر شد تا اینکه به طور اتفاقی، بابک امینی من را برای ضبط یک موسیقی فیلم، ساخته استاد مجید انتظامی دعوت کرد.
* نام فیلم چه بود؟
«عشق بدون مرز» از ساختههای پوران درخشنده که دنی کوئین، پسر آنتونی کوئین هم در آن بازی میکرد. از من خواستند که سولوی اصلی موسیقی فیلم را بزنم اما با پارتیتورخوانی آشنایی کافی نداشتم و خیلی اذیتشان کردم. به من گفتند استعداد خیلی خوبی داری. آنجا من دوباره متحول شدم و به کلاسهای استاد عزیزم، «وارطان ساهاکیان» رفتم. تئوری و سولفژ میخواندم که شاگرد اول هم بودم و جوری شد که دیگر خواندن نت برایم خیلی راحت شد.
آن زمان شادمهر در حال جمع کردن آلبوم «مسافر» بود که وقتی منتشر شد سه تا اسم بیشتر پشت آن نبود؛ شادمهر عقیلی، بهروز صفاریان به عنوان آهنگساز و من به عنوان گیتاریست. این آلبوم خیلی پرفروش شد و به طبع آن، ما سه نفر هم خیلی دیده شدیم و با موجی از دعوت برای ضبط قطعات موسیقی روبهرو شدم. به جایی رسیده بود که روزی سه، چهار تا ضبط میزدم و هر روز تا نصفه شب در استودیو بودم. جوری شده بود که دیگر از این همه کار خسته شده بودم.
آلبوم «مسافر» شادمهر موفقترین ضبطم بود
* آلبوم «مسافر» اولین آلبومی بود که شما در آن نوازندگی کردید و منتشر شد؟
یادم نیست، اما معروفترینِ آن بود. شاید قبل از آن برای هنرمندان دیگر هم ساز زده بودم اما آنچه که در خاطرات خود به یاد دارم این است که آلبوم «مسافر» موفقترین ضبطی بود که انجام دادم. در بیشتر آلبومهای خشایار اعتمادی و حامی و سایر خوانندهها هم ساز زده بودم؛ تعدادشان خیلی زیاد بود و نمیتوانم نام ببرم.
* پس معتقدید شما جزء اولین گیتاریستهای پاپ بعد از انقلاب بودید؟
بله. البته هیچ وقت نمیتوانم بگویم اولین، اما جزء اولین نفرات موسیقی پاپ بودیم.
البته این را هم بگویم که ساز زدن در استودیو داستان متفاوتی دارد. در استودیو باید احساس موسیقی را بگیری و جواب آن را پس دهی اما برخی از نوازندهها فکر میکنند باید در استودیو خودنمایی کنند و متأسفانه در خدمت آهنگ نیستند. در حالیکه شما باید ملودی و حالی که از آن آهنگ استخراج میکنید را پرورش دهید و آن را با تکنیکهای خودتان در آن جاری کنی تا ماندگار شود. ولی گاهی نوازندهها متوجه نیستند که برای خودنمایی نیامدهاند. درایت به این امر باعث میشود تبدیل به یک نوازنده استودیویی خوب شوی وگرنه ما نوازندههای خوب زیادی در اجرای زنده داریم اما خیلیها در استودیو نمیتوانند به خوبی ایمپرووایز کنند.
* چه شد که شادمهر با آن همه توانایی در نوازندگی، شما را به عنوان نوازنده گیتار آلبومش انتخاب کرد؟
شاید لطف خدا بود و اینکه شادمهر کلاً آدم حسودی نبود. در ضمن من الکتریک گیتارهای آن آلبوم را زدم که شادمهر اصلاً نمیزد. گیتار اسپانیش را خیلی خوب با تاچ ویلون میزد که در تمام آلبومهایش هم زد اما گیتار الکتریک را هیچ وقت نزد چون حس و حال گیتار الکتریک درونش نیست. باید با لهجه موسیقی بلوز سالها زندگی کرده باشی اما شادمهر چون ایرانی میزد و ظاهراً در هنرستان موسیقی، ساز تخصصیاش سنتور بود، ساز زدنش بیشتر حال و هوای ایرانی داشت. من به واسطه استاد جلیل شهناز آن فضای ایرانی را داشتم و در کنارش فضای خارجی را هم از فرهاد خان مجذوب گرفته بودم و میتوانستم به راحتی بین گیتار اسپانیش و الکتریک و آکوستیک، سوئیچ کنم.
* اولین اجراهای صحنهای شما با چه خوانندگانی بود؟
فکر میکنم اولین آن با خشایار اعتمادی بود که آن زمان کنسرتهای خیلی زیادی داشت. از همان اول هم سولیست بودم. در ارکستر او از «سانتانا» میزدیم و ارکستر بسیار خوبی داشت که هنوز هم درجه یک موسیقی ماندهاند. بهترین گروه کُر ایران را داشت و در کل یک ارکستر فاخر بود. آن زمان من هم به عنوان نوازندهای که تازه دیده شده بودم، به اجراهای مختلفی برای همکاری دعوت میشدم و این موج من را بُرد تا این اواخر که با احسان خواجهامیری روی صحنه میرفتم. از آن به بعد تصمیم گرفتم فعلاً به کارهای خودم بپردازم. برای همین تصمیم گرفتم دیگر سراغ تولید آلبوم شخصی خودم بروم که سالها است در فکر آن هستم. دو کنسرت هم در سِمَت خواننده برگزار کردم ولی ادامهدار نبود.
* بعد از آن هم تصمیم گرفتید یک آلبوم انگلیسی زبان منتشر کنید. حالا چرا با کلام غیر ایرانی؟
کمکم به ذات خودم برگشتم؛ گفتم که در کودکی انگلیسی میخواندم و به من میگفتند آنها را خوب میخوانی. یک قطعه به نام «پیس اند لاو» برای صلح ساختم که گری لوئیس (نماینده سازمان ملل) در سخنرانی خود به آن اشاره کرد و گفت امید حجت با این موسیقیِ قوی، میتواند سفیر صلح خوبی برای کشور جمهوری اسلامی ایران باشد. وقتی فهمیدم این موسیقی کار خودش را کرده، سبکم را به همان سمت سوق دادم و با کمک دوست و برادر عزیزم علی افشار به عنوان اسپانسر، یک آلبوم انگلیسی منتشر کردم که بیشتر هم در کشورهای خارجی بازتاب داشته است. حالا هم قرار است به امید خدا شروع به برگزاری تور کنسرتهایش در خارج از ایران کنم. به هر حال جای این سبک از موسیقی خیلی خالی بود.
اولین بودن مزیتی ندارد و فقط باعث میشود آدمها نسبت به هم گلهمند شوند
* در دهه هفتاد، شما در آلبومها و اجراهای زنده زیادی حضور داشتید. خیلیها هم میگویند که من اولین خواننده پاپ بعد از انقلاب بودم. فکر کنم با توجه به سابقهای که دارید، بتوانید جوابی برای این سوال داشته باشید.
ببینید، من هیچ وقت نمیتوانم بگویم اولین. به نظر من موجی به وجود آمد که تقدم و تأخرش را جزء افتخارات نمیدانم. این اولین بودن مزیتی ندارد و فقط باعث میشود آدمها نسبت به هم گلهمند شوند. مثلاً من هم جزء اولینها بودم که خواندم؛ اولین شعرهای افشین یدالهی را من خواندم و به آن هم افتخار میکنم.
* فکر میکنم اولین کاری که از زندهیاد افشین یدالهی خواندید، قطعه «سادگی» برای تیتراژ سریال «بازی پنهان» بود.
بله. میخواهم سوال شما را اینطور پاسخ دهم که مهم نیست چه کسی اول خوانده، چون اولین بودن لزوماً به معنای بهترین بودن نیست. قطعاً خیلیها پشت مجوزها ماندند، خیلیها نتوانستند خودشان را تبلیغ کنند، خیلیها سخت گرفتند و آنقدر حرص شهرت داشتند که نتوانستند کار ساده خودشان را ارائه دهند. زمانی که ما شروع کردیم، ممیزیها خیلی زیاد بود و هر کسی را به صدا و سیما راه نمیدادند که بخواند. به همین دلیل خیلیها افسرده شدند و نخواندند یا بعداً خواندند.
*تیتراژ «سادگی» برای چه سالی بود و چه شد که آن کار را خواندید؟
مدیون برادرم هستم. ما هر دو با هم موسیقی را شروع کردیم اما من چون برای دانشگاه به سیستان رفتم و او تهران ماند، خیلی جدی کار صدابرداری و ضبط را دنبال کرد. به نظر من یکی از بهترین آلبومهایی که اگر منتشر میشد سر و صدای زیای به پا میکرد را ایمان تولید کرده بود. از شعرهای حافظ با همان لحن خاص خودش استفاده کرد که وزارت ارشاد به او مجوز نداد. کاراکترش آن روزها همانقدر برای من زیبا بود که الان هست. آهنگسازهای زیادی برای صدابرداری پیش او میآمدند و خودش هم خیلی آهنگسازی فیلم میکرد و در نتیجه کارگردانها هم زیاد به او سر میزدند.
یک روز «شاپور قریب» پیش او آمد و ایمان هم به آقای قریب پیشنهاد داد که تیتراژی برای انتهای فیلم در نظر بگیرد. البته او در ابتدا خیلی استقبال نکرد و گفت باید آن را بشنوم. آن زمان با افشین یدالهی دوست بودم و افشین هم که ادبیاتش انتها نداشت. فیلم را دید و فکر کرد و روی آن فیلم کاری کرد که استاد قریب وقتی آن را دید و شنید، اشک در چشمانش نشست. خدا را شکر تیتراژ خیلی موفقی شد.
* الان پشیمان نیستید که چرا خوانندگی را همان موقع ادامه ندادید؟
نه. من از آن دوران درس زیادی گرفتم و بیرودربایستی پول هم درآوردم. الان هم میخواهم سر فرصت چند آلبوم شبیه کاری که کردهام ضبط کنم. نگاه بازاری ندارم و هیچ وقت بر این اساس که بازار چه میخواهد فکر نکردهام.
* گفتید یک دورههایی موجی شکل میگیرد که آدمها با آن پیش میروند. تیتراژی که شما خواندید هم گرفته بود و هر کس دیگری بود در همان فضا پیش میرفت و راه را برای خودش باز میکرد. شما چرا اینکار را نکردید؟ به نظرتان اگر کسی موسیقی را به شکل ویژهتری دنبال کرده باشد، اشکالی دارد که با این موجها پیش برود؟
هر کس باید به دلش رجوع کند. هیچ کس قرار نیست کار مشابه هم انجام دهد و اصلاً بزرگترین اشتباه این است که درباره کارهایی که دلت میگوید، از دیگران نظر بپرسی. به من از درون الهام شد که میتوانم در راستای صلح بخوانم. همینکه سفیر سازمان ملل میگوید حرف تو صلحآمیز است، من به بخشی از اهداف زندگیام رسیدهام. حالا ممکن است شما از درون آینده دیگری متصور شده باشید.
* فکر نمیکنم هیچ هنرمندی از معروف شدن و روی صحنه رفتن بدش بیاید.
بله اما من هیچ وقت این تصویر را در ذهنم نداشتم. نه اینکه برایم مهم نباشد، اتفاقاً بهترین اتفاق دنیا این است که آهنگهایت را مردم بخوانند، منتها باید ببینی تو برای آن مأموریت آمدهای یا نه؟ اگر این را بفهمی، دیگر دچار افسردگی نمیشوی. من و رضا (صادقی) یک قطعه با هم خواندیم که خیلی هم شنیده شد…
* منظورتان قطعه «یک روز از پیش تو میرم» است؟
بله. قطعهای بود که اگر آن زمان هم این مسیر را ادامه میدادم، ممکن بود جَوی شکل بگیرد و کنسرت بگذارم، منتها چیزی از درون من را نسبت به کارهایی که کمی تکنو ترنس و خودمانیتر هستند دور میکند و این شاید ایراد یا حسن شخصیت من باشد که هنوز آن را نفهمیدهام. آنچه که من را به سمت خود میکشد، کارهای سخت است. حالا در مقابل، میتوانم قطعات پاپ را با گیتار بسازم و بخوانم. اما اگر راستش را بخواهید نگاه من جهانی است و آرزو دارم قطعاتم به صورت جهانی دیده شوند؛ مثل اصغر فرهادی. منظورم اجرای قطعاتی به زبان انگلیسی است که در تمام دنیا قابل شنیده شدن باشد. ممکن است هیچ وقت هم به این هدفم نرسم.
* یعنی فکر میکنید با این شرایطی که موسیقی پاپ پیدا کرده، میتواند در جهان حرفی برای گفتن داشته باشد؟
شرایط را ما میآفرینیم. مگر کسی فکر میکرد کسی از ایران دو بار اسکار بگیرد؟ باور کنید کسی نمیتواند بگوید یک ایرانی توان این را ندارد که در حوزه موسیقی پاپ در جهان حرفی بزند. سینمای ما از نظر تبلیغ کردن، صنعت رو به جلویی در جهان دارد اما در موسیقی، تازه کسانی مثل کیهان کلهر توانستهاند کاری کنند که راه به «گرمی» باز شود. مطمئن باشید این راهها در آینده بیشتر باز خواهند شد.
از طرف فدراسیون فوتبال برای من نامه زدند که صلح و عشق را برای افتتاحیه جام جهانی بخوانم. این حرکتی بود که شاید 90 درصد نمیتوانست اتفاق بیفتد ولی همینکه نامهای از طرف فدراسیون فوتبال ایران به «سپ بِلاتر»، رییس وقت فدراسیون جهانی فوتبال، نوشته میشود که امید حجت میخواهد پیام صلح را بخواند شاید بعضیها فکر کنند که مگر میشود؟ اما من مطمئنم که یک زمان یک نفر این کار را میکند. مطمئنم مثل والیبالمان که فکر نمیکردیم به این درجه برسند، موسیقی پاپ ما هم یک روز جایگاه بسیار خوبی پیدا میکند. من این روزها ترجیح میدهم در این مسیر حرکت کنم.
ترکهایی که برای احسان خواجهامیری، محسن چاوشی یا حمید عسگری ساختم، خیلی مطرح شدند
* در دهه هشتاد، علاوه بر نوازندگی بُعد آهنگسازی و تنظیمکنندگی شما نیز پررنگتر شد. این اتفاق به این دلیل بود که گفتید از یک جایی به بعد تصمیم گرفتم کارهای شخصی خودم را پیش ببرم؟
من از ابتدای فعالیتم آهنگسازی هم میکردم. یک قطعه هم به صورت ویدئو کلیپ ساختم با نام «آروم آروم» که در شبکه مهاجر (زمانی که با مجوز رسمی کار میکرد) پخش شد و خود رئیس شبکه هم درباره آن صحبت کرد اما آن را جدی نمیگرفتم. چندین فول آلبوم هم با خوانندههای مختلف کار کردم که البته خیلی دیده نشدند اما تنظیم و آهنگسازی برای برخی از چهرههای مطرح موسیقی مثل محسن چاوشی هم انجام دادم و میدانستم که در این زمینه استعداد دارم. موسیقی برای بعضیها مرز ندارد؛ تنظیم میکنند، ملودی میسازند، میخوانند و… و نمیتوانی به او بگویی که بالاخره تو چهکاره هستی؟! این آدم استعدادش را دارد، مثل راجر واترز که اصلاً جو دنیا را در موسیقی عوض کرد. به نظر من، این کار هیچ اشکالی ندارد و اصلاً همه چیز موسیقی به هم متصل است. البته منظور من در حوزه موسیقی پاپ است.
* یعنی تنظیم و آهنگسازی را هم به صورت آکادمیک دنبال کردید؟
نه اما کمی هارمونی پیش استاد «وارطان ساهاکیان» یاد گرفتم که خیلی به من کمک کرد. گیتار هم سازی است که خیلی آهنگسازی میطلبد و دائماً دوست داری جلویت شعر بگذاری و برایش آهنگ بسازی.
* با این شرایط، آدم انتظار دارد خودتان اکثر کارهای شخصیتان را آهنگسازی و تنظیم کنید اما معمولاً آنها را به افراد دیگری میسپارید.
وقتی توان کاری را نداشته باشم ترجیح میدهم آن را به اهلش بسپارم؛ مثل موسیقی الکترونیک یا دنسموزیک. بچههای امروز، با این نوع موسیقیها بزرگ شدهاند و باید به آن احترام گذاشت و از استعداد آنها استفاده کرد. بالعکس، وقتی من میخواهم یک کار راک بنویسم، نمیتوانم مطمئن باشم که یک جوان میتواند راکی که به سن و سال من بیاید را بسازد. بنابراین اینکه به تواناییهای بچههایی که الان کار میکنند احترام بگذاریم، اهمیت زیادی دارد.
* اما در مقابل کارهایی که برای هنرمندانی چون محسن چاوشی و احسان خواجهامیری ساختید، شنیده شدند.
بله. ترکهای که من برای احسان خواجهامیری، محسن چاوشی یا حمید عسگری ساختم، خیلی مطرح شدند. البته هیچ ادعایی روی این قضیه ندارم و فقط ذوقش را دارم و وقت زیادی هم روی آن گذاشتهام. شاید من هم جزء اولین نفراتی بودم که تنظیم میکردم اما نه به شکل حرفهای که بخواهم پول بگیرم. در منزل برای خودم سازها را کنار هم میگذاشتم و به این فکر میکردم که تنظیم قطعات باید چطور باشد که زیبا صدا بدهد. اما موسیقی الکترونیکِ این روزها، من را هیچوقت گرفتار خودش نکرد و نتوانستم از آن سر دربیاورم، برای همین از دوستان دیگر کمک گرفتم. مثل همان قطعهای که با رضا صادقی خواندم. اما به طور طبیعی، کسانی که کارشان صرفاً تنظیم است، به دلیل این تمرکز موفقتر هستند.
* بین قطعاتی که برای خوانندههای مختلف تنظیم کردید، با کدامشان بیشتر ارتباط برقرار کردهاید؟
قطعه «پاروی بیقایق» محسن چاوشی.
* کمی درباره همکاری با محسن چاوشی صحبت کنیم. همکاری شما در آن مقطع با چاوشی جالب توجه بود، چون آن زمان شهاب اکبری، کوشان حداد و امیر جمالفرد را به عنوان تنظیمکننده کنارش داشت و در واقع با چند تنظیمکننده ثابت کار میکرد ولی نام شما به میان آمد و اتفاقاً قطعهای که تنظیم کردید هم به عنوان نام آلبوم انتخاب شد.
من همه اینها را لطف خدا میدانم. فکر میکنم گیتارِ سه، چهار آلبوم محسن را من زدم. باعث آشنایی ما هم محمدرضا آهاری بود که یک زمان در من ذوقی دید و ما را به هم معرفی کرد. ما با هم خیلی راحت بودیم و هیچکدام نسبت به هم گارد نداشتیم و توانستیم با هم خاطره بسازیم. لحن خاص و گویش هنرمندانه و صدایش را خیلی دوست دارم و البته شخصیت دوستداشتنی و مهربانش.
اصولاً باید تنوع نوازنده و تنظیمکننده وجود داشته باشد مگر اینکه گروه باشند. من همیشه میگویم بگذار دنیا کار خودش را بکند و فراموش نکن زمان درست، زمانی است که تو را میخواهند. خود تو نباید دائماً دنبال این باشی که کارها را به تو واگذار کنند. وقتی صادقانه کار کنی، خودبهخود طول عمر کارت هم زیاد میشود.
* شما بعد از «پرنده غمگین»، با هم «پاروی بیقایق» را کار کردید که فکر میکنم در آن دوره به آن نقدهایی هم شد.
بله. «پرنده غمگین» را با هم کار کردیم که تنظیم سادهای داشت اما میخواستم «پاروی بیقایق» تنظیم شلوغی داشته باشد چون شعر اعتراضی هم دارد و برای همین دو، سه لاین گیتار گرفتم. در پاسخ به این نقدها هم باید بگویم که این همهمه دلیل دارد؛ در شعر میگوید: «دو تا چشمام دو تا سرباز مغرورن…» من این دو سرباز را به عنوان اِلِمانی در موسیقی آوردم و دو لاین گیتار را مقابل هم قرار دادم و آنها را با یکدیگر به چالش کشیدم. من واقعاً از این همکاری راضی بودم چون به خوبی روی کار من نشسته بود. آن لحن راکگونه و معترض محسن با کار من جور شد و ادامه پیدا کرد. الان هم بسیار موفق است و از شنیدن کارهایش کِیف میکنم.
حتی جدایی من از حمید عسکری هم زیبا بود
* شما با حمید عسکری هم همکاری داشتید که فکر میکنم یکی از طولانیترین همکاریهایتان بود.
بله. حمید اصلاً برادر من است. واقعاً عین برادرم دوستاش دارم و خاطراتم با او، بسیار خاص هستند. آن خاطراتی که با ایمان و نیما وارسته داشتیم و آن انرژی که بین ما وجود داشت، منحصربهفرد بود. لحظهشماری میکردیم که بگویند کیش کنسرت داریم، آنقدر که به ما خوش میگذشت. به هر حال خوانندهها شرایطی دارند که نمیتوانند مثل من راحت صحبت کنند ولی من همه چیز را راحت بیان میکنم. بیشتر خوانندهها و سلبریتیها مجبورند به دلیل شرایطشان حواس جمع باشند. حمید از محبوبترین چهرههای موسیقایی زندگی من است و تا پایان عمر، بخشی از قلب من را اشغال کرده است. حتی جدایی من از حمید هم زیبا بود و هنوز هم گاهی نوازندگی کارهایش را به من میدهد. خدا را شکر با هیچ خوانندهای مشکلی نداشتهام.
* فکر میکنم در آن ارکستر با نیما وارسته رفاقت خیلی خاصی داشتید و بعد از درگذشت او هم خیلی تحت تأثیر قرار گرفته بودید. آشناییتان در ارکستر حمید عسکری بود؟
خانه نیما وارسته درست روبهروی خانه همسر برادرم در شهرک چشمه بود. من نمیشناختمش اما ایمان او را میشناخت. بعداً نیما من را برای چند تا از ضبطهایش دعوت کرد؛ آن زمان گیتارهای گودین مد شده بود و با آن در کارهایش مینواختم.
این را هم بگویم که هیجانات نیما جالب بود و هرکاری را با پشت کار زیاد و کیفیت بالا انجام میداد. از طرف نیما برای ارکستر حمید عسکری دعوت شدم. آن زمان تصمیم نداشتم در گروهی بنوازم چون از اجراهای زیاد خسته شده بودم و حقیقتاً قصد نداشتم با ارکستری همکاری کنم. اما انرژی نیما جذاب بود و خیلی سریع ارکستری چیده شد که با آن پنج، شش سال دور ایران را گشتیم. نیما انرژیهای وجودش را خیلی زود سوزاند و خرج کرد. او همیشه میگفت: «امید حجت، من چهل سالگی را نمیبینم، حالا ببین!» نیما خیلی جدی، خوشاخلاق و زودرنج بود و آدمی بود که اگر از دستت ناراحت میشد، سریع آن را بروز میداد؛ رو بازی میکرد. بهترین لحظات ارکسترهای زندگی من، در کنار نیما وارسته بود و نقشی که او در ارکستر حمید به من داده بود، از نقش خودش بیشتر بود.
* یک مسئله درباره حمید عسکری این است که میگویند وقتی ارکستر او تغییر کرد و شما و چند چهره دیگر از گروهش جدا شدید، اجراهای این خواننده از لحاظ سطح کیفی پایین آمد.
اصلاً اینطور نیست. هر خواننده در زندگی خودش یک نمودار دارد و حفظ نمودار شهرت در ایران برای خوانندهها بسیار سخت است. چون در ایران نمیتوانیم کنسرتهای چند ده هزار نفره داشته باشیم. در کشور سالنهای کوچک داریم و مجبوریم پرکار باشیم و سپس بازنشسته شویم. خوشبختانه موسیقی همیشه این شانس را به شما میدهد که بتوانید پس از سالها دوباره یک انفجار ایجاد کنید. درباره حمید هم نمیتوانم بگویم ما بهترین ارکستر او بودیم و شاید گروه حال حاضر این خواننده خیلی هم بهتر باشد. موسیقی حمید عسکری در زمان خودش انفجار عجیبی ایجاد کرد و به همین دلیل توانستیم در کنار یکدیگر یک موج به راه بیندازیم. شاید بعضیها بگویند که حمید شبیه یک خواننده دیگر بود ولی حقیقت این است که به هرحال اگر در صدای هر کسی به شکل جزئی نگاه کنیم، شاید شباهتهایی با دیگری ببینیم.
احسان خواجهامیری با کارهایش توقع همه را بالا برده است!
* همکاری شما با ارکستر احسان خواجهامیری هم خبرساز بود و در آن دوره هم گروه خوبی داشتید.
احسان خواجهامیری پسر استاد ایرج است که صدایش بدنه موسیقی کشور را لرزانده است. ولی احسان را باید کاملاً از پدرش جدا کنید. وقتی پسر یک استاد وارد موسیقی شود، یعنی یک عقبه عظیم دارد و ناخودآگاه استاندارد شما بسیار بالا میرود. احسان خواجهامیری استاد خوانندگی است و اگر آواز ایرانی بخواند، تمامی دستگاهها و گوشهها را به خوبی اجرا میکند. به خاطر دارم که گاهی در روز سه اجرا با احسان داشتیم و خواندن او در صبح و عصر و شب هیچ تفاوتی با هم نداشت. آنجا بود که متوجه شدم صدای احسان ورزیده است و همه چیز را به خوبی نزد یک استاد، فراگرفته است. احسان بسیار زحمت کشیده، هرگز نمیتوانیم بگوییم که این جایگاه حقش نیست چون یکی از بهترین و باصلابتترین صداها را دارد. شیوه زندگی احسان هم بسیار سالم و بدون حاشیه است چون با او زندگی کردهام و میدانم روش زندگیاش چطور است. البته احسان بسیار هم هوشمند است چون به خوبی توانست کارهایش را با موسیقیهای جدید همراه کند.
* به نظر شما نمودار فعالیتهای احسان خواجهامیری در حال حاضر کجا است؟
احسان توقع همه را زیاد کرده است. وقتی تو همیشه بیست میگیری، همه منتظرند هجده بگیری تا شلوغ کنند. من غصه میخورم وقتی میبینم همه منتظر شکست دیگران هستند. هزار نکته مثبت را نمیبینیم و فقط منتظر یک نکته منفی هستیم. این مسأله، بدنه هنر ما را میرنجاند. نمودار کاری احسان هم معمولاً بین 18 تا 20 است. احسان خواجهامیری در سن هفده سالگی آلبوم منتشر کرده. پس هیچ وقت نمیتوان کسی که در سن هفده سالگی آلبوم داشته را نقد کرد. اما یک مسأله درباره همه خوانندهها این است که ما امکانات اجرای صد هزار نفره نداریم و مجبور هستیم صد بار کنسرت هزار نفری برگزار کنیم. وقتی هزار نفر را صد بار ببینیم بالأخره تکراری میشویم.
از شنیدن کارهای نسل جدید لذت می برم
* اصلاً چه دلیلی دارد که این همه کنسرت، آن هم تکراری برگزار شود؟
گردش کار موسیقی ایران با تعداد اجراها است نه با میزان جمعیت. ما فقط بین چند شهر محدود در ایران میکردیم. مثلاً ما مطمئن هستیم که اگر محسن چاوشی در استادیوم آزادی کنسرت برگزار کند، 100 هزار نفر از سراسر ایران به تماشای اجرای او مینشینند. اما امکان چنین کنسرتی وجود ندارد. بنابراین باید صد بار با هزار مخاطب کنسرت برگزار شود.
* مثلاً بهنام بانی، حامد همایون و اشوان و… از جمله هنرمندانی هستند که دهها سانس طی ماههای اخیر کنسرت برگزار کردهاند. با توجه به صحبت شما یعنی این خوانندهها به زودی تکراری میشوند؟
آنها مجبورند این تعداد سانس کنسرت برگزار کنند. اما به هرحال ممکن است به زودی خوانندههای نسل جدید ما برای مخاطب تکراری شوند مگر اینکه آنقدر هوشمند باشند که قطعات درستی منتشر کنند یا تیتراژ خوب بخوانند. تیتراژ برای شهرت خوانندهها و ماندگاری آنها اهمیت زیادی دارد و به همین دلیل است که سر خواندن تیتراژهای ماه رمضان و مناسبتهای دیگر همیشه رقابت است.
* کلاً کارهای نسل جدید را گوش میکنید؟
بله و از شنیدن آنها هم لذت می برم.
* فکر میکنید از بین این هنرمندان جدید، کدام چهرهها بتوانند ماندگار شوند. چون بعضیها میگویند این نسل، موسیقی مصرفی دارند و صرفاً یک موج هستند.
پیشبینی کار درستی نیست. نسبت به هنرمندان نسل جدید، موج مثبتی دارم و به نظرم این خوانندهها انرژیِ مردم را تأمین کردهاند. خوشحالم تا این حد استعداد داریم که کارشان موفق میشود و مخاطب هم دارند. به هر حال موفقیت آنها به صنف موسیقی کمک میکند. اما نباید فراموش کرد که نسل جدید خوانندهها، برای ماندگاری کار سختی در پیش دارند.
آلبوم «صلح و عشق» توانایی پاپیولار شدن را دارد
* چه شد که تصمیم به تولید آلبومی به نام «صلح و عشق» گرفتید؟ فکر میکنم موفقیتهای این قطعه شما را به این سمت سوق داد اما چرا یک آلبوم انگلیسی و فارسی؟
دقيقاً همينطوره .به گفته خيلى از دوستانم، من آهنگهاى انگليسى رو بهتر از فارسى ميخوانم كه به دليل علاقه شخصي و توان صدایم است و با توجه به اهميت اين زبان در دنياى امروز، اين سبك تلفيقى رو انتخاب كردم.
* این آلبوم هم به سفارش و با حمایت دفتر سازمان ملل در تهران تهیه شد؟ چون به نظرم کارهایی که به زبان انگلیسی تولید میکنید با حمایت سازمان ملل هستند و برایم جالب است بدانم ارتباطتان با این ارگان جهانی چگونه شکل گرفته است؟
نه. این آلبوم به سفارش سازمان ملل نبوده ولی به امید خدا آلبوم دیگری را با حمایت UNIC که در حقیقت دفتر اطلاعات سازمان ملل در تهران است و در راستای اهداف صلحآمیز است، تولید خواهم کرد.
ارتباط من با این سازمان از اجرای قطعه Peace and love در گرامیداشت روز جهانی صلح به دعوت کتابرانه در سال رایزنی شکل گرفت و امسال نیز در دهکده فرهنگی باشگاه انقلاب (دهکده سبز زندگی) این جشن را برگزار کردیم و این قطعه مجدداً اجرا شد و در کنار من عباس لطیفی و ایمان جعفری هنرنمایی کردند.
* معمولاً تجربه ثابت کرده آلبومهایی به غیر از زبان فارسی میان مخاطب ایرانی با استقبال چشمگیری مواجه نمیشود. چرا برای اولین آلبومتان یک کار فارسی و پاپیولاتر اجرا نکردید که اسمتان بین مخاطبان بیشتر مطرح شود؟
به نظر من این آلبوم نیز توانایی پاپیولار شدن را دارد چون مردم با چند ترکِ این آلبوم مثل «لاو استوری» یا «پاپا»، خاطرههای زیادی دارند ولی ممکن است در سنین پایین و نوجوانان مورد توجه قرار نگیرد.
* نکته جالب درباره آلبومتان این است که در قطعه اول خودتان هم شعری به فارسی دارید. کمی درباره این موضوع و سایر عوامل تولید برایمان بگویید که چطور انتخاب شدند؟
این آلبوم با حمایت دوست عزیزم علی افشار تولید شد و اشعار انگلیسی را سروناز هرانر سرود و اشعار فارسی را که بر گرفته از متن انگلیسی بود، خودم نوشتم. البته به غیر از کارهایی که بازخوانی کردم، تنظیم قطعات را به غیر از چند ترک که شهراد امیدوار و رضا تاجبخش انجام دادند، محمدرضا آهاری و خودم انجام دادیم و طراح کاور آلبوم فرید حامدی عزیز و میکس و مستر هم با ایمان حجت برادرم بود که همیشه به من لطف داشته و در اینجا از تکتک این دوستان به خاطر همراهی تشکر میکنم.
* فیدبکهای این آلبوم چطور بود؟ آلبوم بعدی شما هم دوباره در همین فضا است؟ با توجه به اینکه گفتید نگاه جهانی دارید تصمیمتان بر این است که فقط کارهای انگلیسی بخوانید؟
فیدبکهای این آلبوم بسیار رضایتبخش بود. اخیراً هم چند برنامه بسیار عالی اجرا کردیم که به امید خدا ادامه خواهد داشت و شاید همین سبک انگلیسی-فارسی را ادامه بدهم.
* برای انتهای گفتوگو هم از برنامههای آینده برای ما بگویید و اینکه تا کنون برای آن اهداف جهانی که گفتید، چه کارهایی انجام دادهاید؟
در حال حاضر مدیریت یک آکادمی موسیقی را در باشگاه انقلاب شروع کرده ام و از حرکتهای فرهنگی جهانی و خیریه ای حمایت خواهیم کرد. به عنوان مثال، گرامیداشت روز جهانی صلح را با حضور نمایندگان سازمان ملل در آنجا برگزار کردیم. همچنین با چند مجموعه حمایت از کودکان همکاری داریم. دوست دارم با سایت «موسیقی ما» هم در این مجموعه همکاری کنم. از سوی دیگر میخواهم قطعات آلبومم را به صورت تکآهنگ منتشر کنم. آلبوم من چون به زبان انگلیسی و فارسی بود فقط از طریق شهرکتابها به فروش رسید ولی میخواهم تکآهنگهایی هم به مخاطبان ارائه کنم. آلبوم دیگری را شروع کردهام. در این پروژههایم میخواهم از نوازندگان و خوانندگان خاص استفاده کنم. نهایتاً از پدر و مادر عزیزم، همسر مهربانم و برادران خوبم که همه این سالها در طول این مسیر همراهم بودند تشکر میکنم. همچنین سایت «موسیقی ما» که همیشه حامی موسیقی و هنر بوده است.
منبع:
اختصاصی موسیقی ما
http://musicema.ir/
نویسنده:
فرزان صوفیوحید لشکری
عکاس:
لیلی شاهوردی